دلم را آهسته حمل کنید، شکستنیست!
سلام آقا جان!
باز هم جمعه رنگ خون شد و من، هنوز چشم انتظار بر لب جاده دل نشستهام... میبینی مرا؟... همان که تنهای تنهاست... مثل همیشه... کفشها را به گوشهای انداخته و محو تماشای پایین رفتن قرص غمناک و سرخ رنگی است که تمام التهاب یک روز را با خودش میبرد. همان که خودش را با سنگ ریزههای کنار جاده مشغول کرده است... آه... از ندبه پر امید صبح تا نوحه دلتنگی غروب فاصلهای است به اندازه یک قلب بیقرار... هنوز امیدوارم... نه به اندازه صبح... به اندازه یک مژه بر هم زدن... به اندازه آن مقدار از خورشید که هنوز رخ در نقاب کوه نکشیده... شاید بیایی از پس آن درخت... آن بید مجنون که دید مرا به انتهای جاده کور کرده... بیایی با آن لبخندی که تصویرش همیشه با من است... لبخندت چقدر زیباست...
مردم از کنارم میگذرند و به اشکهایم میخندند... شاید دیوانهام میپندارند... باک نیست!... بر این شب زده خراب دوره گرد حرجی نباشد آن هنگام که چون تویی دلدارش باشی... آخ... غروب شد آقا... دیگر خورشید در افق نیست. جمعه به شب رسید... بید مجنون میرقصد زیر نسیمی که صورت خیسم را به بازی گرفته... سردم میشود... ای کاش بودی و با عبایت شانههای ارزانم را گرما میبخشیدی... از خدا بخواه زندهام نگاه دارد... وعده من و شما جمعه دیگر... همینجا... کنار خرابه دل...
چنین که یخ زده ایمان من اگر هر روز هـزار بـار بـیــایـد بـهـــار کـافـی نـیـسـت
خودت دعـا کن ای نازنین که برگردی دعای این همه شبزندهدار کافی نیست
... نگاه میکنم به خودم و به دور و برم... سیاهی... سیاهی... شدهام مشکی پررنگ... پرکلاغی... آی که دستت میرسد کاری بکن! تشنهام... تشنه کمی سپیدی که از خویش دریغ کردهام... میخواهم بگویم از آنچه در دلم جاری است... اما مگر من و شما یکی نیستیم؟ اگر این گونه است پس خبر داری از آنچه بر من رفته و میرود... دستم بگیر، مگذار غرق شوم... اینجا میان مردم، در تنهایی... آه تنهایی!... هیچگاه دست از سر دلم بر نمیداری.
صورت خیس از اشکم زیر هجوم داغ غربت به سله نشسته... نمیدانم پشت کدام دیوار این شهر آهنی، یاد شما را جا گذاشتهام... دیوارها چقدر بلندند... بلند به اندازه قامت گناهانم... قد و قامت توبههایم آنقدر کوتاه شده که حتی پرچینهای باغ سرما زده همسایه هم برایم به دیوارهای برجی میماند تسخیر ناشدنی.
آقا جان دست دلم را بگیر... همان که توبههایش مایه خنده فرشتهها شده... همان که هیچ آبرویی ندارد پیش خدا... همان که هنوز به عشق جمعههایت زنده است... همان که دیشب برای آخرین بار توبهاش را ریختم توی جعبهای از امید و دادمش دست فرشتهای که برساندش دست خدا... روی جعبه نوشته شده بود... «آهسته حمل کنید، محتویات این جعبه شکستنی است».
میدونی فرق زیدان با گاو چیه؟ گاو اول قرمز میبینه بعد شاخ میزنه، ولی زیدان اول شاخ میزنه بعد قرمز میبینه!
شایع ترین کلمه "شهرت"است... دنبالش نرو. لطیف ترین کلمه "لبخند"است...آن را حفظ کن. حسرت انگیز ترین کلمه "حسادت"است... از آن فاصله بگیر. ضروری ترین کلمه "تفاهم"است... آن را ایجاد کن. سالم ترین کلمه "سلامتی"است... به آن اهمیت بده. اصلی ترین کلمه "اطمینان"است... به آن اعتماد کن. بی احساس ترین کلمه "بی تفاوتی" است... مراقب آن باش. دوستانه ترین کلم
در این دنیا دو عنصر به وفور یافت میشود، یکی هیدروژن و دیگری حماقت!!!
میدونی "اسکل" به کی میگن؟
برو پایین
.
.
.
.
میدونی اسکل به کی میگن؟
.
.
.
برو بلا
تقدیم به همه مامانای عزیز و خوبببببب:
نمی خوام بگم قدر 1 دنیا دوست دارم چون دنیا 1روز تموم می شه نمی خوام بگم سیاهی چشات مثل شب پر ستاره است چون شب هم بالاخره تموم می شه نمی خوام بگم دوست دارم چون دوست ندارم بلکه عاشقتم.
کرده سوار هواپیما بوده میهماندار میگه کمربندها رو ببندید . کرده می گه : مال من کش داره بازم ببندم.
عشق====>سرکاریه ...محبت====>تظاهره ... مهربونی====>مسخرست ... وفا====>مرده ... عهدوپیمون====>دلخوشیه ... عاطفه====>تموم شده... مهر====>بابا سراغ این یکیو نگیر!
مهم این نیست که تو اَد لیست مسنجرمون چند نفر اَدد شدن. مهم اینه که تو قلبمون فقط 1 نفر ادد شده باشه که با هم آن بشیم، باهم آرشیو زندگی رو دوره کنیم و با هم آف بشیم. امّا باید یادمون باشه پسورد دوستیمون رو جوری بسازیم که کسی نتونه هکمون کنه!
پیغام گیره تلفنی یه بچه لات : حاجیتون رفته ددر ، بعد از سوت بلبلی فرمایشتون رو بکنین ، جیک ثانیه جرینگی تیلیف میزنم ، جمال تو عشق در بست ، زززززززززززززززززززززززت زیاد
میدانید که: کوکا کولا در اصل سبز رنگ است!! عمومی ترین نام جهان محمد است!! اسم قاره ها با همان حرفی که آغاز میشود پایان میابد!! شما نمیتوانید با حبس نفستان خود کشی کنید!! محال است آرنج دستتان را بلیسید!! وقتی عطسه میکنید مردم به شما عافیت باش میگویند چون قلب شما به مدت ? مانیلیونیم ثانیه میایستد!! خوکها به دلیل فیزیک بدنی قادر به دیدن آسمان نیستند!! فندک قبل از کبریت اختراع شد!! حلزون میتواند ? سال بخوابد
غضنفر می خواسته مین خنثی کنه، گوشاش رو می گیره پاش رو میذاره رو مین!
به غضنفر میگن با داشبورت جمله بساز. میگه داییم اومد بچه هاشو ورداشبورد.
غضنفر تو صف برنج فروشی بوده، برنج تموم میشه، میگه اشکال نداره ته دیگ بده
تست کنکور در ولایت آقای شنبه: سرعت نور چقدر است؟
1- بد نیست
2- خوب است
3- در سلامتی کامل به سر می برد
4- هو؟
اوووووووو شما چقدر پولدار هستین عطر با اسانس بنزین زدید
.................................................
گنجشکه با موتور تصادف میکنه از هوش میره ،وقتی به هوش میاد مبینه تو قفسه ،تو سرش
میکوبه میگه بیچاره شدم ،موتوریرو کشتم
....................................................
وقتی برگ های پاییز رو زیر پات له می کنی یادت باشه روزی بهت نفس هدیه می کردن
....................................................
بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود اهل زمین نبود نمازش شکسته بود برسنگ قبر من بنویسید شیشه بود تنها از این نظر که سراپا شکسته بود بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود چشمان او که دائماً از اشک شسته بود بر سنگ قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تیشه و تبر دسته بود بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمی شد نشسته بود
...................................................
دوستت ندارم به اندازه اقیانوس، چون یه روز تموم میشه. دوستت ندارم به اندازی خورشید، چون غروب میکنه. دوستت دارم به اندازی روت که هیچوقت کم نمیشه...
...................................
او رفت و به دیده انتظارش باقی است ...پشت قدمش عبور اشکم جاری است ...ای کاش بداند که پس از او عمری ...در خلوت ما همیشه جایش خالیست ... .من واژه ی بغض در گلو پنهانم ....دیباچه ی قصه های بی پایانم .......صد سال در انتظار تو می مانم
....................................
گفتی : می خوام برات یه یادگاری بنویسم . گفتم:کجا ؟ گفتی : رو قلبت . گفتم مگه می تونی ؟ گفتی : آره سخت نیست ، آسونه. گفتم باشه .بنویس تا همیشه یادگاری بمونه. یه خنجر برداشتی . گفتم این چیه ؟ گفتی : سیسسسسس. ساکت شدم . گفتم : بنویس دیگه ، چرا معطلی . خنجرو برداشتی و با تیزی خنجر نوشتی . دوست دارم دیوونه. تو رفتی ، خیلی وقته ، کجا ؟ نمی دونم . اما هنوز زخم خنجرت یادگاری ات رو قلبم مونده
....................................
مرا صد بار از خود برانی دوستت دارم. چه سود از مهر ورزیدن.چه حاصل از وفا کردن. مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم
....................................
روزی که به دنیا اومدی داشت بارون میومد ولی اون روز هوا بارونی نبود ،این فرشته ها بودن که داشتن گریه می کردن چون یکی ازشون کم شده بود .
........................................
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی .
........................................
وقتی دلت گرفت بشین به اندازه تمام دلتنگیات گریه کن . برای اینکه کسی اشکاتو نبینه ماهی کوچیکی شو و به ته دریا برو . دیگه نه کسی صداتو می شنوه نه کسی اشکاتو می بینه . حالا فهمیدی چرا اب دریا شووره؟
.........................................
در مشرق عشق دشت خورشید تویی در باغ نگاه ، یاس امید تویی در بین هزار پونه آنکس که مرا چون روح نسیم زود فهمید ، تویی
.........................................
خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من....ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت
.........................................
نفرین جدید : الهی سهمیه بنزینت نصف بشه.
..........................................................
غضنفر میره دکتر میگه: آقای دکتر من نمی دونم چرا هیچ کس منو تحویل نمیگیره دکتر میگه : نفر بعد
...........................................................
نگاه ساکت باران به روی صورتم دردانه می لغزد، ولی یاران نمی دانند که من دریایی از دردم. به ظاهر گرچه می خندم ولی اندر سکوتی تلخ می گریم
...........................................................
من بی تو در غروب نشستم* من بی تو در سکوت نشستم* تا در غروب من تو بتابی* تا در سکوت من تو بگویی* من با تو از غروب گذشتم* من با تو از سکوت گذشتم* تا آنکه از تو بمانم* تا آنکه از تو بگویم*
... ...........................................................
آدم ها به هم گل می دهند ، چون معنای حقیقی عشق در گل ها نهفته است . کسی که بکوشد صاحب گلی شود ، پژمردن زیبایی اش را هم خواهد دید . اما اگر به همین بسنده کند که گلی را در دشتی بنگرد ، همواره با او خواهد ماند. چون آن گل با عصر هنگام ، با غروب خورشید ، با بوی زمین خیس و با ابرهای افق آمیخته است ... پائولو کوئیلو
در فراق بقیه الله................
***اللهم عجل لولیک الفرج***
مولایم***آقای من***کاش ردی از تو داشتم
یا نام و نشانی از کلبه ی با صفایت!! اما افسوس
که همیشه باید در حسرت این خواسته بمانم!
مولای من**مهدی فاطمه!زندگی چون اقیانوس
غریبی است که باید به راز غریبی اش پی برد
سرور من**میخواهم از راز غیبتت بدانم .نمی دانم
شاید هنوز برای درک مطلب عاجزم.
سرور عالمیان!تمام چشمها منتظر تواند اهل دنیا
می خواهند فرش زیز پای مرکبت باشند...
نمی دانم چرانمی آیی؟
مهربانم**به خدا سوگند !دنیا را آذین می بندیم اگر
لحظه ی آمدنت را بدانیم؟؟
مولایم*******سعادت دیدار را از ما نگیر*******
***اللهم صل علی محمد و آل محمد***
رسیدن آنجا آغاز میشود که مقصد باور شده باشد! اما به راستی مقصد کجاست؟ بعد از این همه سیر و سفر به کدامین نقطه راه به پایان باید برد؟ میگویم وقتی بارش را آغاز کنیم، عاقبت خواهیم رسید همچون قطرات پاک باران که پس از بارش، جاری و سپس به دریاها خواهند رسید! آن کس که استوار و مصلوب اصالت عشق گردید، همیشه میبارد و تازه میگرداند و او همچون هنرمندی است که مقصد را در دورها نمیبیند، بلکه آن را در همسایگی خویش جستجو میکند. آیا فتحی به عظمت فتح دلها میشناسید؟ به راستی مقصد کجاست؟ جز قلبها؟ آیا مقصدی شیرینتر از رسیدن به خانهدلها سراغ دارید؟ به کجا میرویم؟ چرا راه را گم کردهایم؟ تا کی باید به دنبال چیزکی باشیم که نزد خود ماست؟! میپرسی آن چیست؟ آن چیزی است که ما از آنیم! پس چرا آنچه در خود ماست در آنجاها تمنا میکنیم؟
ای دوست، گوش؛ تشنه آوای دلی است که واژه عشق بر لب دارد و پیکر محتاج دستی است که چشم جان در آن نهفته باشد!
آری چشم جان، وقتی با چشم جان مینگریم، مقصد از ما دور نیست، وسعت مقصد را چگونه توصیف کنم و در سخنم بگنجانم؟ مقصد، ناله فقری است در همسایگی ما که در عطش تب میسوزد و طبیبش من و تو هستیم! مقصد دستان گرهخوردهای است که برهنگی فقرش را پوشانده است! مقصد، زخمی است که روزگار بر پیشانی دوستی برجای گذاشته و مرهم ماییم!
مقصد، التهاب رنجی است مدفون شده در اشکی که بر رخسار یتیمی میرقصد! مقصد، دیدن یک جفت کفشهای پارهای است که در قدمهای کودکی قسمت شده! مقصد، همان واژهای بود که میتوانست دلی را نشکند اما شکست! مقصد، دیدن محبتی بود که از دوست رسید اما خواب بودیم! مقصد شنیدن آهی بود به هنگام وداع! مقصد، التماسی بود خلاصه شده در یک نگاه! کجا به دنبال مقصد میگردیم؟ گمشده کدامین جادهایم؟ حال آنکه وقتی بتوانیم دلی را نشکنیم، به مقصد رسیدهایم؟! اگر به مقصد برسید، خوشبختی را در آغوش کشیدهاید.
کلیدهای طلایی
* اگر هدف والایی داری، قدم خود را به اندازه امکان در جهت رسیدن به آن بردار. ممکن است قدم بسیار کوچکی باشد، اما به آن اعتماد کن. ممکن است برای تو بزرگترین قدم ممکن باشد!
* این نیز بگذرد، موجهای بلند نشانه شادیها هستند و موجهای کوتاه نشانه رنجها. از هر دو لذت ببرید و بدانید به نوبت میآیند و میروند و اقیانوس وجود ثابت است.
* هرگاه خوشحالی شما با دلیلی خاص محدود شده باشد، دوام نخواهد داشت اما شادی بدون دلیل، سروری دائمی است. این سرور بیچون و چرای شما نتیجه پذیرش حکمت پشت هر موضوع به ظاهر تلخ و شیرین است!
* دعا کردن و عشق ورزیدن از هیچ قانون خاصی تبعیت نمیکند زیرا قانون دعا کردن همان عشق ورزیدن است چرا که عشق یعنی حقیقت.
* هرکس با اشتیاق یافتن و رسیدن به حقیقت گام بردارد، عاقبت به خورشید درون خواهد رسید، همان نوری که همهچیز و همهکس را جز عشق نمیبیند!
ارزش احساسهای شما
اگر عشق، موفقیت یا شخصیت برای شما مهم هستند، پس جزئی از سیستم ارزشی شما محسوب میشوند چرا که ارزش حالتی از احساس است که از این لحاظ برای شما اهمیت دارد و حس میکنید یا باید آن را تجربه کنید (به دلیل لذتی که فکر میکنید برایتان به دنبال دارد) یا از آن اجتناب کنید (به دلیل رنجی که برای شما تداعی میکند).
از طرفی تصمیمگیریهایی تحت تاثیر این باورها قرار دارند: چگونه یک اقدام خاص میتواند در سوق دادن ما به سمت ارزشی که ایجاد لذت میکند، موثر واقع شود؟ آیا میتواند در اجتناب ما از ارزشی که موجب رنج ما میشود هم موثر باشد؟ از این رو لذتبخشترین احساساتی که شما برای آن ارزش قائلید و دردناکترین احساساتی که به هر قیمتی از آن ممانعت میکنید، کدامند؟